عشق سر جاش ، روابط ناموسي هم سر جاش ساقي جان
شوور كردي يه دوره كلاس آموزشي ميذارم بيا پيش خودم تا يادت بدم
دنيييييييييييييييييييي
خوب حالشو گرفتي! خوشم اومد!
ريحون، ساقي ميخوات بيات اونجا ، حفاست به چشات باشه .......گفته باشم نگي نگفتي ، بد نيگاش كني حالتو ميگيرم البته اون عين ايكنشه، چشات از كاسه در بياد هم چيز زيادي نميتوني ببيني
اما خب گفتم حفاستو جمع كني ديگه تازه يه جاسوس هم گوشاستم كنترلت كنه
حاج آقا جونم يادت نره ...بيب...بيب...بيبيب بيب...
هيييييييييييييييييييييي
امام رضا ميبيني؟:((
آْره؟!؟؟!
باشه!
سلام ريحانه جون
خيلي قشنگ بود روايتت!
التماس دعا دارم عزيزم ازت.
گفته بودي ماه رمضون مياين تبريز چي شد پس؟!
واه واه! سكرت! ايييييييييييييييييش
بزار بيام مشهد! همچين جمعت كنم خودت بموني توش!!!