سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوسجونانه

دختری دلش شکست
رفت و هر چه پنجره
رو به نور بود
بست

***
رفت و هر چه داشت
یعنی آن دل شکسته را
توی کیسه زباله ریخت
پشت در گذاشت

***
صبح روز بعد
رفتگر
لای خاکروبه ها
یک دل شکسته دید
ناگهان توی سینه اش پرنده ای تپید
چیزی از کنار چشم های خسته اش
قطره قطره بی صدا چکید

***
رفتگر برای کفتر دلش
آب و دانه برد
رفت و تکه های آن دل شکسته را به خانه برد

***
سال هاست
توی این محله با طلوع آفتاب
پشت هر دری
یک گل شقایق است
چون که مرد رفتگر
سال هاست
عاشق است...

 

بیست و یکمین سال عمرتو برات پر از شادی ،مسخره بازی ،بی خیالی از غصه ها و روز مره گی ها ،خیال خدا و خوبی ها آرزو میکنم...Flower

دلتو دست خدا بسپار...اون موقع حتی اگه بشکنه بلده چه جوری بچسبونتش...

خیلی خیلی دوستت دارم02000000 و از این که اینجا تولدتو تبریک گفتم بی نهایت خوشحالم...

ضمنا کادوتم پیشم محفوظه...انشالله وقتی کیک تولد خوردیم......


نوشته شده در جمعه 90/1/12ساعت 2:29 صبح توسط ریحان و سعیده صلواتی برفست ( ) |

میگن :

هر پدری که سه تا دختر داشته باشه ، درای بهشت به روش باز میشه!

بابام میگه:

یکی و دوتا و سه تا نداره... هر خونه ای که دختر داشته باشه،اون خونه  خودِ بهشته!(تکبیر....)

دوستای گلم! روزتون مبارک!

 مداد رنگی جون یه دعوتی کرده همه مونو(البته گل دخترای مشهد)...ناگفته نمونه که از کیسه خلیفه هم بخشیده!امید است بشود که برویم....

 

د مثل دختر

  یکی از دوستان خوبم الان حالش خوب نیست و داره درد میکشه ...تا اینجا خیلی خوب جلوی دردش وایساده .....لطفا براش دعا کنین ...دعا کنین خدا سلامتی و شفاشو به عنوان  عیدی دخترونه بهش و به خانواده اش هدیه بده!


نوشته شده در جمعه 89/7/16ساعت 11:40 عصر توسط ریحان و سعیده صلواتی برفست ( ) |

سلام!

اینجانب ریحونه...ریحانه...ریحون یا ریحان (فرقی نداره) ورود خود را به فضای وب به خودم، ناموسم(دنی جونی!)و جمیع دوستارانم تبریک میگویم!

 

روز جمعه جاتون خالی با دوس جون جان، مشغول طراحی گلاب به روتون...روم به دیوار توالت عمومی! بودیم از صبح که کلا قاط زده بودیم  اخه پلان هیچ کدوممون در نمی اومد ...خلاصه نزدیکای ظهر مدارکش کامل شد...برای نهار هم که رگ اعتماد به نفسمون زد بالا خواستیم  اشپزی کنیم گند زدیم به اشپزخونه ی سعیده اینا! حاصل این تلاش مضاعف نیمروی خیلی خوشمزه ای بود که تو قابلمه پخته شد! اخه ماهی تابه پیدا نکردیم!

نمک هم یافت نشد ..بیخیالش شدیم! ولی به جون خودم خیلی خوشمزه شده بود!

6مهر هم که عروسی داداش دوس جون بود که جاتون خالی فیض بردیم!

 


نوشته شده در یکشنبه 89/7/11ساعت 3:38 عصر توسط ریحان و سعیده صلواتی برفست ( ) |

سلام علیکم....دوستان گل منگولی خودم....اینجانب واحد عدد ریحان برای مدتی اندک اعلام حضور میکنم....

عرض کنم خدمتتون که اینترنتم فرت شده(برای شادی روح تازه گذشته صلوات).....و چون ان سرور قبلی کچلم کرده بود...درصدد پیدا کردن سروری بهتر میباشم...(بفرست صلوات دومو برای خوشبختی تازه عروسی که قراره پیداش کنم)

از اون روز بگم.....

بعد از دلخوری اول شبمون و اس ام اس های شبانه....دیگه باهم حرف نزدیم....اخه منو سعیده قرار گذاشته ایم که هر وقت از هم ناراحت شدیم باهم حرف نزنیم که بعضی حرمتها بینمون خراب نشه...که بشه بعدا درستش کرد....

این دومین قهر دوس جونی ما  بود....البته قهر که نه....دلخوری....

اومدم تو نت نوشتم برای دوس جونم که بعدا حسرت حرفای نزده رو نداشته باشم....بعدشم که دوسجون......

جالب بود که هم باهم حرف میزدیم هم باهم حرف نمیزدیم....

البته من یه تشکرم به دیانا جونم بدهکارم...چون پست دوم سعیده، من نت نداشتم...اون بهم تقلب رسوند... که کادوش هم محفوظه قرار گذاشتیم باهم.....

ما همیشه تو ماه رمضون به خاطر این که به افطار برسیم...5:30قرارمون بود..اما بعد ماه رمضون یعنی همون روز من به سعیده گفتم دیگه از این به بعد برای نماز بریم....حالا من گفتم همون ساعت سعیده فکر کرده بود 5:30 همون موقع هم رفته بود...منم منظورم 6:45بود .....مثلاباهم  حرف نمیزدیم....واسه همین قاطی پاتی شد...

ساعت 6سعیده اس ام اس زد: کجایی؟

من:مگه تو کجایی؟

سعیده :حرم

من:من منظورم 6:45 بود...سعید برو....

سعیده: نه منتظرم بیا

حالا تا وقتی من برسم..... 650 تا اس ام اس زدیم عوض این نصف روز در اومد....خدا رو شکر دیر رفتم

بعدشم که رسیدم... دیگه وقت نشد بحرفیم... بعد نماز  باهم حرف زدیم...دست همو گرفته بودیم داشتیم میرفتیم یهو خوردیم به ستون بزگ وسط صحن  خوب چرا این گنبدای وسط صحنو میسازن؟؟؟

یه اتفاقیم واسه سعیده افتاد که اگه بگم شهید میشم روابط تازه حسنه شده خطریه ..نمیگم...

خلاصه عمر قهر ما 22 ساعت بود.....البته قهر که نه....سو تفاهم خیــــــــــــــــلی کوچولو

                                     

پی نوشت: نامووووووووووووو سم داره میاد مشهد..........دیانا جووووون... ناموسم جونم....خوش میایی ....قدم روی تخم چشم این تسنیم میذاری(تسنیم ببخشیدا من میخوام ببینمش نمیشه بگم بیاد  رو تخم چشم من...)

 بعدا نوشت..: سعیـــــــــــــــــــــــــــــــــده چه تفاهومی!!!!!! تو هم پستوندی؟؟؟(پست گذاشتی؟)


نوشته شده در دوشنبه 89/6/22ساعت 11:3 عصر توسط ریحان و سعیده صلواتی برفست ( ) |

سلام دوستای گلم

در پی درخواست بی امان دوستان مبنی بر اعلام وضعیت جنگ اینجانب یک عدد دوس جون(سعیده)اعلام می دارم که صلح همون روز اول برقرار شد و وضعیت در حال حاضر کاملا عادی و چه بسا باحال تر از قبل می باشد...

مادو عدد دوس جونا در حال حاضر در پی هرنوع راه حل مفید و موثر در جهت یکی کردن کلاس هایمان میباشیم...

اگه راه حل کارآمد و عملی دارین خوشحال می شیم بشنویم...


نوشته شده در دوشنبه 89/6/22ساعت 10:22 عصر توسط ریحان و سعیده صلواتی برفست ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت